کیفیت زندگی
تحلیل تقوا بر اساس این واقعیتها، معلوم میگردد که انسان برای کسب موفقیت به نیرویی نیاز دارد تا با کمک آن بر دو کشش قوی حال گرایی و لذت گرایی چیره شود و وی را به سمت لذت آینده بکشاند. این نیرو باید بتواند انسان را از کارهایی که به آن علاقمند است (لذت حال)، باز دارد تا ناکام نگردد(محنت آینده) و به کارهایی که از آن گریزان است(محنت حال)، وادارد تا به کامیابی دست یابد(لذت آینده). پس ما به نیرویی نیاز داریم که با کنترل نفس، در مقام عمل هم بازدارنده باشد و هم وادارنده. این نیرو همان چیزی است که در ادبیات دین، به نام «تقوا» شناخته میشود. تقوا به معنی خویشتنداری و بازداری نفس بوده و کسی را که از توان خویشتنداری و خود نگهداری برخوردار باشد، «متقی» نامند. مرحوم شهید مطهری در این باره میفرماید: این کلمه از ماده «وقی» است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است. معنای اتقاء، احتفاظ است ... بنا بر این، ترجمه صحیح کلمه تقوا «خودنگهداری» است که همان ضبط نفس است، و متقین یعنی «خود نگهداران».[1] در ادبیات دین، رفتارهای مثبتی که ما را به موفقیت میرساند، طاعت نامیده میشود و رفتارهای نادرستی که انسان را به ناکامی سوق میدهد، معصیت نامیده میشود. امام علی(ع) میفرماید: «هیچ طاعتی نیست، مگر آن که با سختی همراه است و هیج معصیتی نیست، مگر آن که با لذت همراه است. پس رحمت خدا شامل کسی باد که از شهوت جدا شود و هوس خود را ریشه کن کند.[2] بنا بر این، برای موفقیت باید از لذتهای آنی جدا شد. امام علی(ع) در باره نقش تقوا میفرماید: «بدانید که گناهان (فجور) همچون اسبان چموش سرکشی هستند که گناهکاران بر آنها سوارند ولگامهایشان رها گشته است. چنین اسبانی سواران خود را در آتش فرو اندازند. بدانید که تقوا همچون مرکبهای رامی است که پرهیزکاران بر آن سوارند و افسارهای آنها را گرفتهاند، چنین مرکبهایی سواران خود را به بهشت میبرند.»[3] این حقیقت در ادبیات پیشوایان دین (علیهم السلام)، با تعابیرهای دیگری همچون: اجتناب، ترک، حصن، حرز، جنة، حاجز، وقایة، کف، عصمت، صیانت و مانند آن آمده است.[4] تقوا نیروی قدرتمندی است که به انسان «توان کنترل نفس» و مدیریت خواستههای آن را میدهد. تقوا به انسان «توان بازداری» از هر آنچه لذت بخش اما عامل ناکامی است، میدهد. تقوا به انسان «توان انتظار کشیدن» میبخشد تا از چمبره حالگرایی آزاد و به لذت پایدار آینده بیندیشد. تقوا به انسان «توان به تأخیر انداختن ارضاء» میبخشد تا بتواند از لذت آینده سوز امروز دست کشد. تقوا به انسان «توان مقاومت در برابر وسوسه» میدهد تا اسیر هوسهای ناکام کننده امروز و خواستههای ویرانگر اکنون نگردد. تقوا از طریق کنترل نفس، «لذت گرایی حال» را مهار میکند و انسان را به لذت آینده متوجه میسازد. تقوا، چنان جایگاهی در کامیابی زندگی دارد که دانشمندان نیز به حقیقت آن اعتراف کردهاند. دانشمندان بر اساس تجربه و آزمون و خطا، بالاخره به این نتیجه رسیدند که انسان به مهار نفس (Self-Control) نیاز دارد تا گرایشهای نادرست آن را کنترل کند. برخی دیگر با تأکید بر این که انسان برای موفقیت و کامیابی به توان تأخیر ارضاء (Delay Gratification) نیاز دارد، به وضوح، از چیزی به نام توان بازداری (Inhibition) و منع (Suppression) و مقاومت در برابر وسوسه (Temptation) یاد میکنند.[5](IQ) که در هوش هیجانی بالا (EQ) میدانند که یکی از مؤلفههای آن، مهار نفس است.[6] همه اینها چیزی جز همان مفهوم تقوا نیست. این نشان میدهد که تقوا، نه صرفاً یک مفهوم دینی، بلکه ضرورت زندگی است و بدون آن خوشبختی و کامیابی امکان پذیر نیست. برخی دیگر عامل موفقیت را نه در هوشبهر بالا راههای تقویت تقوا 1) روزه بگیرید. روزه، سبب میشود انسان از اذان صبح تا اذان مغرب، از لذتهای حلال چشمپوشی کند. به همین جهت موجب تقویت توان انتظار کشیدن و به تأخیر انداختن ارضاء میگردد. به همین جهت قرآن کریم فلسفه روزه را تقوا اعلام نموده است«...لعلکم تتقون».[7] 2) از سرگذشت دیگران عبرت بگیرید. مطالعه تجربه زندگی دیگران، توان خویشتنداری را در انسان تقویت میکند و رفتار انسان را برای رسیدن به موفقیت تنظیم مینماید. 3) دوراندیش باشید. دوراندیشی و عاقبتنگری که در ادبیات دین از آن با نام حزم یاد میشود، انسان را با پیامد منفی رفتارها آشنا کرده و از راه برانگیختن خوف، انسان را از آن دور میسازد و همچنین انسان را با پیامدهای مثبت رفتارها آشنا کرده و از راه برانگیختن امید، انسان را به آن نزدیک میسازد. بررسی آینده و در نظرگرفتن پیامد رفتارها، موجب میشود تا انسان از لذت امروز که محنت آینده را درپیدارد، دست کشیده و به محنت امروز که لذت آینده را درپیدارد، دست زند. لذا به این توصیه رسول خدا(ص) توجه کنید که: «هر گاه خواستی کاری انجام دهی، در عاقبت آن بیندیش؛ اگر خوب بود اقدام کن و اگر بد بود، ترک کن.»[8] چاپ شده در مجله سپیده دانایی
وقتی خداوند متعال، بهشت و دوزخ را آفرید، نخست به جبرئیل فرمود: به بهشت و آنچه برای اهل آن آماده کردهام، نگاه کن. وی، چنان آن را لذت بخش دید که گفت: به عزتت سوگند هر کس وصف آن را بشنود، حتماً وارد آن میشود. آن گاه خداوند راه دستیابی به آن را با محنت و رنج، درآمیخت و بار دیگر نظر جبرئیل را پرسید. وی گفت: به تحقیق از آن ترسم که هیچ کس وارد آن نشود! سپس به وی فرمود: به سمت دوزخ برو و آنچه را برای اهل آن آماده کردهام، ببین. وی وضعیت را چنان دید که گفت: به عزتت سوگند کسی نیست که وصف آن را بشنود و داخل آن گردد. آن گاه خداوند راه آن را با لذت درآمیخت و دوباره نظر وی را جویا شد. جبرئیل در پاسخ گفت: به تحقیق از آن ترسم که همه وارد آن شوند و هیچ کس از آن نجات نیابد![1] این، صرفاً یک حکایت و مربوط به آخرت نیست، داستان زندگی هر روز ماست و بلکه فراتر از آن، بیانگر قانون زندگی است. لذا امام علی(ع) گزارش میکند که رسول خدا(ص) هماره مردم را به این حقیقت توجه میدادند که بهشت با محنت آمیخته است و دوزخ با لذت.[2] بهشت و دوزخ، نماد اعلای کامیابی و ناکامیاند. در قطعه قطعه زندگی ما داستان بهشت و دوزخ جریان دارد. زندگی دنیا پر از داستانهای بهشت و دوزخ فراوانی است که پیش از آن واقعه عظیم رخ میدهد. موفقیت تحصیلی را در نظر بگیرید که شیرین و لذتبخش است، اما راه پرمشقتی دارد. سلامتی یک بیمار را در نظر بگرید که آرزوی همگان است، اما راه آن، مصرف داروی تلخ و تزریق آمپول دردناک و پرهیز از خوردنیها و آشامیدنیهای لذت بخش است و... اموری از این دست، داستان هر روز ماست. پرسش این است که چه باید کرد؟ حکایت بهشت و دوزخ، یک داستان واقعی بود که مبتنی بر سنن و قوانین زندگی است. تحلیل این قوانین میتواند ما را در یافتن پاسخ یاری دهد. تحلیل امور زندگی امور پیش روی ما، حقیقتهایی هستند که ماهیت خاص خود را دارند و قوانینی بر آنها حاکم است که بدون رعایت آنها، نمیتوان درست عمل کرد و به کامیابی دست یافت. لذا از ضرورتهای زندگی موفق، داشتن تحلیلی واقعگرا از امور پیش روی زندگی است. وقتی از منظر زمان به امور پیش روی خود نگاه میکنیم، یا مربوط به «حال» هستند و یا مربوط به «آینده»[3]؛ بدین معنا که یا سود آنها، اکنون به ما میرسد و یا در آینده. بنا بر این، از این منظر، ما دو مفهوم «حال و آینده» را در زندگی داریم. از سوی دیگر، از منظر خوشایندی و ناخوشایندی که به امور پیش روی خود نگاه کنیم، یا «محنت» دارند و یا «لذت»؛ بدین معنا که یا انجام آنها سخت و دشوار است و یا سهل و راحت. از این رو، با دو مفهوم دیگر به نام «لذت و محنت» هم رو به رو هستیم. آنچه مهم است این که در صحنه عمل، این دو دسته از امور، جدای از هم وجود ندارند و با یکدیگر ترکیب میشوند. این گونه نیست که برخی امور مربوط به حال یا آینده باشند و برخی دیگر مربوط به لذت و محنت، بدون این که ارتباطی میان آنها برقرار باشد. حال و آینده، تنها بستر زمانی تحقق امورند و لذت و محنت، ویژگی اموری هستند که در این بستر وجود مییابند. از این رو، این دو دسته از امور در یکدیگر ضرب شده و چهار مفهوم جدید را به وجود میآورند: «لذت حال» و «لذت آینده»؛ «محنت حال» و «محنت آینده». لذت، هم در حال قابل تحقق است و هم در آینده. محنت نیز هم در حال قابل تصور است و هم در آینده. لذا اموری که با آن رو به رو هستیم، گاه لذت حالی است و گاه لذت آتی. همچنین محنت، گاه حالی است و گاه آتی. نکته مهم دیگر در باره نحوه چینش مفاهیم چهارگانه جدید در محور زمان است. در چینش این مفاهیم چهارگانه، تقابل و تضاد آنها با یکدیگر، یک اصل است و ما باید از مفاهیمی که در برابر یکدیگر قرار میگیرند، یکی را برگزینیم. این گونه نیست که امور زندگی از جنس (لذت حال – لذت آینده) و یا (محنت حال – محنت آینده) باشند؛ بلکه به شکل ضربدری چیده میشوند: (لذت حال – محنت آینده) و (محنت حال – لذت آینده)؛ لذا یا باید لذت حال و محنت آینده را برگزینیم و یا محنت حال و لذت آینده را. این، وضعیت امور و قانون حاکم بر زندگی ماست. انسان به لحاظ طبع اولیه خود، «حالگرا» و «لذتگرا» است. بر اساس حالگرایی، توان صبر برای آینده را ندارد و بر اساس لذتگرایی، توان تحمل محنت را ندارد و از آن گریزان است. این را در دو نمونهای که در آغاز طرح کردیم به خوبی میتوان یافت. دانش آمور و دانشجو، ممکن است به لذت حال بیندیشد و از سختی درس و مطالعه گریزان باشد. و یا بیمار ممکن است به لذت اکنون خود بیندیشد و از داروی تلخ و آمپول دردآور فراری باشد. از این رو، بشر در انتخاب خود، به سراغ «لذت حال» میرود و این نتیجهای جز محنت که همان شکست و ناکامی آینده است، در برندارد. موفقیت و کامیابی در معادله (محنت حال – لذت آینده) قرار دارد و البته این، سخت و دشوار است. در این وضعیت چه باید کرد؟ طبع انسان چیزی را میطلبد و مصلحت انسان در چیز دیگر است!
به کلینیک خدا رفتم تا چکاب همیشگیم را انجام دهم فهمیدم که بیمارم...آنجا فشار خونم راگرفتند معلوم شد که لطافتم پایین آمده است.زمانی که دمای بدنم را سنجیدند دماسنج درجه ی اضطراب را نشان داد.آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه مهربانی نیاز دارم غرور سرخرگهایم را مسدود کرده بود...وآنها دیگر نمی توانستند به قلب خالیم خون برسانند. به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آن ها را در آغوش بگیرم.براثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم!! فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم. زمانی که از مشکل شنوایی شکایت کردم معلوم شد مدتی است که صدای خدا وقتی درطول روز بامن سخن می گوید نمی شنوم! ...وخدای مهربانم برای همه ی این مشکلات به من مشاوره ی رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که او برایم تجویز کرده است استفاده کنم.وآنرا به شما هم بگویم شاید مثل من باشید: -هر روز صبح دو لیوان نماز بنوشید. -قبل از رفتن به محل کار و دانشگاه و ...یک قاشق قرآن بخورید.
-هنگام مواجهه با هر نعمتی، سه بار الحمد لله بگویید و یک لیوان تشکر بنوشید. -هر ساعت یک کپسول صبر یک فنجان برادری یک لیوان فروتنی بنوشید. -زمانی که به خانه برمی گردید به مقدار کافی تبسم بنوشید. روزه... الگوی اول و دوم: گشودگی و بسته بودن برخی هر امر نوپدیدی را به صِرف نو بودن و به دلیل تازه بودنش میپذیرند. جدید بودن، جاذبهای دارد که موجب دست کشیدن از امور قدیمی میگردد؛ به قول معروف «نو که بیاد به بازار، کهنه میشه دلآزار». در طرف مقابل، برخی هر امر نوپدیدی را به دلیل بیریشه بودن و بیسابقه بودنش رد میکنند. ریشهدار بودن، موجب اعتبار امور گشته و اعتماد افراد را جذب میکند. به همین جهت از امور جدید به دلیل مبهم بودن، اعراض میشود. جالب این که این دو الگو، منطقهای متفاوت و ریشهی مشترک دارند. اگر معتقد باشید که باید باز عمل کرد، منطق شما این است که «هر نوپدیدی خوب و هر کهنهای بد است.» و اگر معتقد باشید که باید بسته عمل کرد، منطقتان این است که «هر امر قدیمی خوب و هر امر نوپدیدی بد است.» هر چند این دو منطق متضادند، اما در یک چیز مشترکند و آن این که معیار ارزیابی را زمان میدانند؛ البته یکی قدیمی بودن را خوب میداند و دیگری نو بودن را. مسئله از دید هر دو گروه این است که فلان امر، قدیمی است یا نو؟ واپس گرا جزمی، به دلیل نو بودن با آن مخالفت میکنند و نوگرایان جزمی به همین دلیل با آن موافقت میکنند! نقد: این منطق داوری، کارآمد نیست. اگر ایثار و گذشت در گذشته وجود داشت و امروز رخت بربسته، دلیل نمیشود که هر امر نوپدیدی بد باشد. و اگر وسیلههای نقلیه امروزین، بهتر از وسایل دیروز است، دلیل نمیشود که هر امر قدیمی بد باشد. جزمگرایی زمانی، راه به جایی نمیبرد. ایثار دیروز برای همیشه خوب است و ابزار دیروز برای امروز بد. بنا بر این نمیتوان الگوی واکنش به تغییرات و نوپدیدها را بر اساس زمان پدیدهها بنا کرد. نوشته شده در : شماره 29 سپیده دانایی
یعنی صبر کردن در برابر خواسته های حیوانی خویش.
روزه...
یعنی از بعد حیوانی برخواستن.از زمین سر برداشتن و به آسمان زیبای ایمان و انسانیت نگاه کردن ودر آن به پرواز درآمدن.
الگوی سوم: گشودگی هوشمندانه
بر اساس الگوی سوم، واکنش به نوپدیدها را باید بر اساس محتوای پدیدهها قرار داد. در این الگو مسئله این نیست که کدام قدیمی است و کدام نو؛ بلکه مسئله این است که کدام مصلحت است و کدام مفسده. هر آنچه به مصلحت بشر باشد و سرنوشت او را به نیکی رقم زند یا تهدید نکند، خوب است، حتی اگر قدیمی بوده و در زمان حاضر خلاف آن به بازار آمده باشد. و هر چه به زیان بشر بوده و سرنوشت او را تباه میکند، بد است، حتی اگر نو و جدید باشد. در این الگو، نسبت به نوپدیدها، نه به طور مطلق بسته عمل میشود و نه گشوده؛ بلکه هوشمندانه و نقادانه به آن نگاه میشود. اگر امر نوپدید به مصلحت بشر باشد و یا به زیان او نبوده و یا زندگی او را راحتتر و روانتر میسازد، پذیرفته میشود، در غیر این صورت، رد میشود. این، منطق اسلام است. شاید بتوان منطق اسلام را «گشودگی هوشمندانه و نقادانه» نامید. رویکرد اسلام، گشودگی است، نه بسته بودن. اسلام نسبت به هر پدیده نوی، به صِرف نو بودن بسته عمل نمیکند؛ بلکه گشوده عمل میکند و این گشودگی یعنی به دور از پیش داوری آن را مورد بررسی قرار میدهد. اگر مصلحت بود، میپذیرد و الا رد میکند و بر سر این به شدت ایستاده است. از این رو میتوان منطق اسلام را با ویژگی «جزمگرایی محتوایی» توصیف کرد. در توضیح الگوی اسلام باید به سه نکته توجه نمود: یکی این که زمان در حال تغییر است و هر رو مسایل نوپدید دارد؛ این به عنوان یک واقعیت. دیگری این که نظام ارزیابی و داوری بر اساس مصالح عمل میکند، نه زمان. از این رو، مسایل نوپدید به خاطر نوبودنشان، نه الزاماً خوب هستند و نه بد؛ این به عنوان یک مسئله ارزشی. نکته سوم از تعامل این دو به دست میآید. نظام ارزشی ثابت است و به شدت باید به آن پایبند بود. حال در مواجهه با مسایل نوپدید چند حالت پیش میآید: یا مسئله مربوط به نرم افزار زندگی است و یا سخت افزار. اگر مربوط به نرم افزار باشد که موجب تحول در افکار و اخلاق میگردد، یا به معنای تغییر در اصول میباشد که اینجا به شدت باید بسته عمل کرد. روایاتی که در حرمت بدعت و نوآوری در دین گفته شدهاند به این قسم مربوط میشوند. و یا به معنای تعالی و تکامل مسایل نرم افزاری میباشد که اینجا باید گشوده عمل کرد. تأکیدات مکرر اسلام بر دانش آموزی و تعقل و اجتهاد پویا به این قسم مربوط میشود. همچنین آیات و روایاتی که مردم را به ترک آئین پیشینیان و پذیرش توحید دعوت میکنند، در این راستا قرار میگیرند.
اما اگر مسئله نوپدید، مربوط به سخت افزار زندگی باشد که پیدایش آن تحولی در وسایل گذران زندگی ایجاد میکند، باید میان اصل ابزار و استفاده از آن تفکیک قائل شد. بیتردید نست به اصل وسیله باید گشوده عمل کرد. اما نسبت به استفاده آن، دو حالت دارد: یا استفاده ارزشی دارد یا ضد ارزشی. اگر استفاده ارزشی داشته باشد، نسبت به استفاده نیز گشوده عمل میشود. اما اگر استفاده ضد ارزشی داشته باشد، باید نسبت به این نوع استفاده بسته عمل کرد و نسبت به طراحی استفاده جدید، گشوده عمل کرد و نوآوری داشت.
در متون دینی این مسئله به صورت گوناگون و با تعبیرهای مختلف وارد شده که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
1. گشودگی در دانش و اندیشه: در قرآن کریم خداوند متعال به کسانی مژده میدهد که سخنان را میشنوند و بهترین را میپذیرند: (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ). اولاً تعبیر «استماع / شنیدن» نشان میدهد که رویکرد مورد توصیه اسلام در برابر سخن دیگران، گشودگی است، نه بسته بودن و نفی کردن کور. ثانیاً تعبیر «احسن / بهترین» نشان میدهد که گشودگی به معنی پذیرش مطلق نیست، بلکه باید مورد بررسی قرار گیرد. اگر خوب ارزیابی شد، گشودگی در مقام پذیرش و عمل نیز صورت میگیرد که تعبیر «اتباع» بیانگر آن است و اگر بد ارزیابی شد، نسبت به آن باید بسته عمل کرد. ثالثاً در معارف اسلامی از این گونه افراد به عنوان «خردمندان» و «هدایت یافتگان» یاد شده است. در ادامه آیه شریفه چنین آمده است: (أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ). امام کاظم(ع) نیز از این گروه به عنوان اهل خرد و فهم یاد کرده است.
تآکیدهای پی در پی دین به کسب دانش و معرفت در همین راستا قابل تحلیل است. این که انسان باید پرسشگر (ر. ک: علم و حکمت در قرآن و حدیث: ج 1 ص 344 ح 968 - 952) و اهل تفکر و بررسی باشد (ر. ک: همان: ص 346 ح 970 – 969) و سخن حق را از هر که باشد بپذیرد (ر. ک: همان: ص 384 ح 1000 – 975) و از آراء و نظرات دیگران استقبال کند (همان: ح 974 – 971) و با آنان مشورت نماید(ر. ک: میزان الحکمة: ج 6 ص 85 عنوان «مشورت») همگی در راستای گشودگی به تجربه در حوزه دانش و معرفت قابل تحلیل است. حضرت عیسی(ع) به حواریون خود میفرماید: اى گروه حواریان! بوىِ گند روغن چراغ، شما را چه زیان، اگر [نور] چراغش به کارتان آید، دانش را نیز از هر که دارد فراگیرید و به کردار او منگرید. (المحاسن برقی: ج 1 ص360 ح 772) این امر جز با گشودگی به تجربه ممکن نمیباشد.
همچنین در فرهنگ اسلامی به نسبت به مسافرت در زمین برای یادگیری و عبرت آموزی سفارش زیادی شده است.(ر. ک: خردگرایی در قرآن و حدیث: ص 106) از حضرت داوود علیه السلام نقل شده که: به دانشمند بگو که عصا و کفشى آهنین برگزیند و در جستجوى دانشْ حرکت کند تا عصایش بشکند و کفشهایش پاره شود.(السنن دارمی : ج 1 ص 147 ح 571) حضرت علی(ع) نیز در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندشان مینویسد: «فرزندم! من اگر چه به اندازه عمرِ [ مجموعِ ]پیشینیان ، عمر نکرده ام ، اما در کردارهاى آنان نگریسته ام ، و در اخبار و سرگذشتشان اندیشیده ام ، و در آثارشان سیر کرده ام تا آن جا که چونان یکى از آنان شده ام و بلکه با مطالعه تاریخ آنان ، گویا پا به پاى اوّلین تا آخرین آنها عمر کرده ام . پس حوادث زلال را از تیره ، و سود آنها را از زیانشان بازشناختم.» به فرزندش نیز توصیه میکند که او نیز چنین باشد. اینها نیز نشان از گشودگی به تجربه میباشد.
2. گشودگی در آداب و سنتها: آداب و سنتهای جدید نمونه دیگری برای گشودگی است. اسلام بر اساس منطق خود، از طراحی آداب و سنتهای نیک و شایسته استقبال نموده است. این جز با به رسمیت شناختن گشودگی به تجربههای جدید ممکن نمیشود. و البته بر اساس همان منطق، در برابر طراحی سنتهای ناشایت نیز به شدت ایستاده است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله میفرماید: هرکه سنّت نیکویى بگذارد که پس از مرگش بدان عمل شود ، هم اجر خودش را دارد وهم به اندازه اجر کسانى که به آن عمل مى کنند ؛ بى آن که از اجر ایشان چیزى کم شود. و هرکه سنّت ناپسندى بنهد و پس از مرگش بدان رفتار شود ، گنهکار است و به اندازه گناهان کسانى که به آن سنّت عمل مى کنند نیز برایش گناه باشد ؛ بى آن که از گناه آنان چیزى کم شود. (کنز العمّال : ح 43079)
3. گشودگی در ابزار: حوزه ابزار و وسایل زندگی از دیگر امور تغییر پذیر و تحولخواه است که میتواند نمونهای برای گشودگی باشد. دین، نه تنها گشودگی در این قلمرو را رد نکرده، بلکه رویکردی مثبت و تشویقی نسبت به آن دارد. به تصریح قرآن کریم، ذوب فلز و ساخت زره برای جنگجویان نخستین بار توسط یکی از پیامبران خدا(حضرت داوودعلیهالسلام) صورت پذیرفت.(سوره سبأ: آیه 10 و 11، سوره انبیاء: آیه 80) در روایات نیز وارد شده که اموری مانند بافندگی و خیاطی و نوشتن نخستین بار توسط پیامبان صورت گرفته است.(ر. ک: میزان الحکمة: ج 6 ص 361) امام علی(ع) صنعت گران و بازرگانانی را که اهل خطر و تجربهاند و منافع و اسباب آسودگى مردم را از راه هاى دشوار و دور، خشکى و دریا، و دشت ها و کوهساران و جاى هایى که مردم در آن گرد نیایند و جرئت رفتن به آن نکنند، به دست مىآورند، میستاید و سفارش آنان را به مالک اشتر مینماید. (نهج البلاغه: نامه 53)
دقیقاً همین منطق در عصر حاضر توسط امام خمینی(ره) پیگیری شد. ایشان، نه پس از انقلاب بلکه در تاریخ 26 فروردین 1343 پس از آزادی از زندان اعلام کردند ما که نمىگوییم مىخواهیم مثل کسانى زندگی کنیم که هزاران سال پیش در غارها زندگى مىکردند؛ کدام روحانى به شما این حرف را زده؟ کدام روحانى گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ (صحیفه امام، ج1، ص: 299 با کمی تصرف)
در تاریخ 20 دى 1357 در پاسخ به این پرسش خبرنگار رادیو- تلویزیون لوکزامبورگ از ایشان میپرسد: آیا حکومت اسلامى حکومتى قهقراگرا نیست؟ تصریح میکند که «دولت اسلامى قهقراگرا نیست و با همه مظاهر تمدن موافق است مگر آنچه که به آسایش ملت لطمه وارد آورد و با عفت عمومى ملت منافات داشته باشد.» (صحیفه امام، ج5، ص: 417) این نشان میدهد که گشودگی به تمدن مشروط است، نه مطلق. در سخنرانی 16 تیر 1358نیز که با محوریت آزادى و تمدّن در جمع بانوان مکتب ولىّ عصر صورت گرفته نظریه «گشودگی مهار شده» به مظاهر تمدن را مطرح کرده و میفرماید: اسلام با هیچ تمدنى مخالف نیست. با دلبستگى و محدود شدن مخالف است که تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات... همه مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها... (صحیفه امام، ج8، ص: 517 با کمی تصرف)
البته بودهاند برخی روحانیونی که با مظاهر تمدن مخالفت کردهاند، اما به تعبیر ایشان، این صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیدهها برخورد احتیاط آمیز کنند.(صحیفه امام: ج 21 ص 277) اما همان گونه که گذشت، ایشان به عنوان مجتهدی روشنبین و اصولگرا میان ابزار و استفاده تفکیک قائل میشود و به خاطر استفاده نادرست برخی، اصل ابزار و مظاهر تمدن را نفی نمیکند؛ بلکه با نگاهی نقادانه مظاهر تمدن را اخذ و استفادههای نامشروع آن را نفی میکند. در حقیقت ایشان قائل به طراحی استفادههای معقول و مشروع برای مظاهر تمدن است.
Design By : Pichak |